22 دی بدنیا اومدن معینا
با وجود اصراربیش از حد من برای اینکه روز تولد دخترام یکی باشه ولی خانوم دکتر قبول نکردند و گفتند زودتر از 22دی نمیتونم تاریخ بزنم ومنم قبول کردم چون ترسیدم خدایی نکرده بلایی سر دخترم بیاد به نظر من 24 ساعت زودتر بدنیا اومدن تاثیر خاصی روی بچه نمیذاشت ولی نظر خانوم دکتر این بود که بهتره این 24ساعت رو هم بچه توی شکم باشه
و بالاخره صبح روز 22 دی معینا خانوم بدنیا اومدند
صبح ساعت 5ونیم با عمه زهره و عزیز رفتیم بیمارستان و چون شب قبل تشکیل پرونده داده بودیم خیلی معطل نشدیم سریع رفتیم بخش زنان رضایتنامه ها رو امضا کردیم و ساک لباس بهم دادن با عمه رفتیم من لباسامو عوض کردم وپرستار سرم بهم وصل کرد ده دقیقه نشستیم تا صدامون کردند برای اتاق عمل ولی اجازه ندادن بابا حسین بیاد فقط عمه اومد ساعت حدودا هفت ونیم بود که رفتم اتاق عمل داشتم به سوالای دکتر جواب میدادم که دیگه هیچی نفهمیدم و وقتی چشمامو باز کردم توی ریکاوری یودم حالم خیلی بد بود و درد خیلی شدیدی داشتم
چون تخت خالی نبود تا ساعت یازده و نیم ریکاوری بودم و معینا رو هم آوردند اونجا بهش شیر دادم
وقتی برای اولین بار دیدمش گفتم واااای این که تیناس انگار نوزادی تینا رو میدیدم از بس شبیه بودند با این تفاوت که مژه های معینا بلند تر بود
خلاصه اینکه تفاوت سنی دخترام چهار سال و سیزده ساعت شد و هردو شون توی یه بیمارستان زیر نظر دکتر مقاره عابد بدنیا اومدند متخصص اطفال براشون دکتر اشتری بود حتی متخصص بیهوشی هم برای جفتشون یه دکتر بود
ومن توی همون اتاق و روی همون تختی که چهار سال پیش برای تینا بستری شده بودم برای معینا هم بستری شدم
عکسای معینا لحظه تولد